هفتمین رونوشتــــــــــ..
سلام
جالبه ن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این دفعه سلامم فرق میکنه به قول رز بوی غم میده
اونقدر خسته و غمگینم که سلامم هم فهمیده که نباید انرژی نداشتشو به رخ بکشه......
کی فکرشو میکرد بهار شر و شیطون که خنده جرعت رفتن از لباشو نداشت
بشه یه بهار غمگین که خنده هاش از روی تظاهره.......
هییییییییییییییییییییییی
خدا میبینه بندتو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا تو که میدونی مجبور به ترک کردنش شدم
خدا جونم میدونی که دوسش دارم
اما سر یه مشکلاتم مجبورم بهش پشت کنم....
خدایا اون به من میگه خیانتکار...
خدا جوونم ت که همه چیزو میبینی میدونی ک من.......
یادش بخیر بهم میگفت دوس نداره چشام نمناک بشه
حالا نیس ک ببینه چشام انگار هرروز آبیاری میشه و نمناکه
چشام شد خیس خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس...آروم باش دلم
آروووووووووووووووم میدونم هواشو کردی میدونم.....
اما اون دیگه نیســــــــــــــــــــــــــــــ
نظرات شما عزیزان: